بسم الله


از سال هشتادو هشت  تا نود چیزی نمی گذرد دو سال است یعنی وقتی می خواهی خاطراتت را مرور کنی اکثرش را خیلی دقیق یادت می آید مثلا چاقو خوردن رفیقت در آشوبها...

بگذریم قصدم یاد آوری تلخی ها نیست فقط یاد آوری حقایق است 

آن روز فقط سران فتنه مقصر نبودند کسانی هم بودند که تلویحا  از آنها حمایت می کردند البته به اسم اصولگرا!

بودند کسانی که موضعشان آشکارا خلاف رهبری بود در حالیکه بر مسند ریاست تکیه زده بودند آنروزی که رهبری می گفت مواضعتان را آشکار بگویید آنها  می گفتند صلح کنید به صلاح کشور نیست! بعد هم به ملاقاتشان می رفتند و برای مترودین نظام ومردم ارزش قائل می شدند 

آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد برایشان کردند کمیته ی حقیقت یاب تشکیل دادند و کشته هایشان را شهید خواندند شهیدانی دروغین  حال آنکه خون کشته های ما از آنها مقدس تر و پاکتر است وقطعا خدا آنها را اجر می دهد

بعد هم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است  به زندگیشان ادامه دادند

حال که باز وقت انتخاب شدن رسیده ژست انقلابی می گیرند و یاد مردم می افتند و هوار می زنند ما حامیان ولایتیم !

ماییم یاوران رهبری  ماییم مردان سیاست ماییم سرباز مطیع(!)ولایت ماییم...  وفریادشان گوش فلک را کر کرده است

کسانی که نقاب برچهره خود زدند و زیر این نقاب... الله اعلم

اما گفتم هشتادو هشت تا نود راهی نیست دو سال است و مردم حقیقت را می دانند وخوب می فهمند