بسم الله

زمان وسیله ایست برای جدایی انسان از وقایع ، که همراه با این جدایی ابتلایی است به امتحان الهی که آیا این موجود اصالت خویش را فراموش می کند و حقیقت را فقط در زمان حاضر خویش درک می کند؟

یا می تواند درک کند که زمان میان حقایق جدایی نمی اندازد و آنها همانقدر که آنروز اتفاق افتاده اند واقعی و غیر قابل تغییر و انکار می باشند

ابتلای انسان به دنیای خویش باعث فراموشی اش می گردد و دنیا زدگی اش آنرا به مسیری واهی می برد جایی که دیگر برگشت برایش سخت می شود

اینگونه حقیقت را مطابق با میل خویش تفسیر می کند و می گذارد که زمان میان او و حقیقت فاصله بیندازد و آن را کهنه کند تا بیشتر به افسانه ای شبیه شود تا حقیقت

و شاید رمضان دلیلی است که انسان در میانه ی زمان توقفی کند و برای مدتی به تفکر و یاد آوری مشغول شود

شاید من ایمانی مانند گذشتگان صالح ام نداشته باشم و فقط از آن عظمت، اسمی و نامی که یاد آور آن باشد یدک می کشم اما هنوز درگیر واقعه ای هستم که گذشته و حال و آینده برایش بی معنی است و مانند طلوع و غروب خورشید واضح و آشکار است اما در پس این آشکار بودنش رازیست که فقط اهل معرفت آنرا می فهمند اهل معرفتی که امروز شاید کمتر از انگشتان یک دست باشند و فهم من مانند آن موجود نباتی است که از خورشید نورو گرمایش را می فهمد

فاصله ی یک صبح تا غروب یا بهتر بگویم یک صبح تا ظهر اندازه ی چند ساعت بیشتر نیست اما همین چند ساعت بود که مسیر را عوض کرد همین چند ساعت بود که بنیان تمام منطقها را سست کرد و همین چند ساعت بود که شکافی از نور را تا ابد میان تاریکی باز کرد

و آنچه که همیشه برای من آرزو بوده حضور در آن چند ساعت بوده است حضوری که منجر به ممزوج شدن انسان در ذات الهی می گردد اما زمان میان ما و او فاصله ای صوری انداخته است ولی تاریخ تکرار مکررات است از آن حیث که وقایع با همان چارچوب اساسی خویش در قالبی نو و در زمانی دیگر به اجرا در می آیند

امروز سال شصت ویک نیست و کربلایی به ظاهر وجو ندارد اما باز هم میان آسودگی اهلی از زمین کسانی پیدا می شوند که دلشان آشوب است و ثروت دنیا هم نمی تواند آرامشان کند اینان بی قرارانی هستند که از کربلا جا ماندند و ایمانشان به خالصی حر و وهب و حبیب و زهیر نیست اما حاضر نیستند بنشینند و ببینند که به حرم آنکس که دیوانه وار او را دوست دارند گلوله شلیک شود و یا در محاصره ی حرامیان باشد اینان هر چه باشند خود را مانند سگان پاسبان آن حرم می دانند هر چند که از کربلا جا مانده اند اما انگار زمان در آنهاتاثیر نداشته و منتظر فرصتی هستند که انتقام کربلا را بگیرند و بد به حال دشمنی که با اینان مواجه شود

امروز از نظر من کربلاست و طاقت شنیدن هلهله و رجزهای حرامیان را ندارم و ای کاش بودم تا می توانستم ....

نظراتتان خوانده می شود ولی تایید نمی شود