بسم الله

یادش بخیر، قدیم ها در جراید جدولی بود که در آن ساعت قطعی آب را در هر منطقه زده بود بعد ها برق هم همین طور شد و تا مدتی اوضاع اینگونه بود مردم ناراضی بودند اما قانع تر و صبورتر از امروز بودند 

باهم مهربان تر هم بودند و به هر بهانه ای هوای هم دیگر را داشتند و من احساس می کردم محله ام خانواده ام است یادش بخیر  زمانی قبل از لامپ های کم مصرف امروزی لامپ ها همه حبابی بود و نور تنگستن زردش اتاق هایمان را روشن می کرد زمانی که افت فشار برق بود این لامپ ها نور زرد مرده ای داشتند و تو می توانستی سیم کوچکی که نور می داد را ببینی آنجا بود که فانوس و گردسوز ها را بیرون می آوردی و می فهمیدی که الان برق می رود و البته بساط شادی و شیطنت ماهم جور می شد یادش بخیر 

امروز هم انگار جیره بندی شده است ایمان را می گویم قطعی دارد گاهی اوقات تمام می شود و گاهی هم ...

دلم خوش است به همین کور سو ی باقی مانده و نگرانم از اینکه مبادا قطع شود و دیگر وصل نشود نگرانم جدا شوم از همه ی این خوشی ها هرچند که خانواده ام امروز خلاصه شده است به این فضاهای مجازی و خانواده ی واقعی ام  احساس جداماندگی دارم از این جامعه ی جهانی زده از این دهکده ی جهانی بی کد خدای مک لوهان از این همه حریم های شکسته شده و کینه های الکی بر دل گرفته شده و دلم تنگ شده است برای محله ی قدیم و صفایی که داشت و برای خانواده ای که بود یادش بخیر