بسم الله 

خیلی اهل این مدل نویسندگی نیستم اما گاهی اوقات برای بعضی ها می توان خلاف میل عمل کرد به خاطر اینکه شاید خیلی خوبند یا عزیز اند یا خاص تشریف دارند شاید هم به خاطر اینکه مردادی اند!!!عکس انگشتری و تسیبح و خودکار شیخ مذکور

به هر حال قبل تر ها به او نزدیک تر بودم بیشتر می دیدمش و بیشتر صحبت می کردبم و طبیعتا بیشتر از هم خبر داشتیم اما امروز به لطف این جبر جغرافیایی کمتر از هم خبر داریم شاید هم اصلا خبر نداریم به هرحال آخرین بار شیخ را در هیئت دیدمش خیلی کوتاه باهم صحبت کردیم دلیلش هم شاید این بود که دیرش شده بود از همان اول او بیشتر از من برای وقتش ارزش قائل بود حاضر نبود الاف باشد مثله من نتیجه اش را هم دید ، او از من موفق تر است شاید هم موفق ترین بگذریم به هر حال با این که کوتاه دیدمش اما کافی بود تا اینکه بفهمم دارد تصمیمی مهم می گیرد این ماجرا تمام شد تا روزی که در خدمت یکی دیگر از نیکان روزگار بودیم ناگهان پیامکی از طرف شیخ مذکور ما به این نیک روزگار آمد که: مصرع ناقص ماهم بیت شد! این نیک روزگار از من پرسید شیخ چه می گوید؟ گفتمش شیخ مزدوج گردیده است گفت: نه بابا!!! گفتمش باور نداری از خودش بپرس و او پرسید و جواب گرفت پ ن پ!!!

اینجا بود که می خواست گریبان بدرد ناگهان دستش را گرفتم و از جو خلاصش کردم و نشستیم به میمنت این اتفاق فرخنده چهار عدد کوکتل میوه خوردیم و در رسای شیخ مذکور چکامه ها سرودیم  از آن روز به بعد آن روز را به نام" بیت ناقص بوده بعدا تکمیل شده ی شیخ کامل" نام گذاری کردیم و مقرر شد هر وقت او را دیدیم او را به کوکتل میوه بخانیم و او حساب کند تا به قول معروف تا باشد از این مصرع ها و بیت ها .

پ.ن: جدا خوشحال شدم امیدوارم که خوشبخت باشد 

پ.ن:نمی دونم چی شد که این جوری شد ولی به نظرم قشنگ شد

پ.ن: این منوی بلاگ را هم بروز نمودیم برای اهلش باشد که رستگار شوند

پ:ن: وب گاه مصرع تازه به کامل شدن رسیده!!!!