بسم الله

طنین صدایت هنوز جاریست آن لحظه که حرف می زدی و برق نگاهت  تا عمق وجود نفوذ می کرد آن لحظه که بر یارانت نگاه می کردی  دل همه برایت تنگ شده ای سردار قلب ها دوکوهه دلتنگ قدمهای توست لحظه ای که بر آن راه می رفتی  و آسمانش دلتنگ نجواهای شبانه ی توست آن لحظه که .به عبادت بر می خواستی

تو همانند امامت بار دیگر با نیروی ایمان هیمنه دشمن را در خیبر شکستی و فجری آفریدی که نورش آسمان ها را روشن کرد

خیبر سردارت کجاست تا ببیند با میراثش چه می کنند کجاست تا ببیند آنچه که او بابتش خون داده بود داشت از دست می رفت

کجاست تا غربت دوستانش را ببیند و لحظه ی شکار شدنشان را به دست شیطان نظاره گر باشد

خیبر سردارت کجاست تا حماسه بیافریند کجاست تا از حریم ولایت دفاع کند و فرماندهی قلب های اماده برای نبرد با استکبار را بر عهده گیرد

 دلمان برای طنین صدایت که تا عمق  روحمان نفوذ می کرد تنگ شده ...

مگر نگاه مسیحایی شما باشد که ما مرده دلان را حیاتی دیگر بخشد  پس عنایت کن از جانب پروردگارت و ما را از خواب غفلت و دنیا دوستی نجات ده...