بسم الله


سالها بدون حضور تو خزانیست بی پایان که بهارش نوید فاصله ای بیشتر می دهد و خزانی طولانی تر      زندگی رنگ باخته است زیرا که یکبار هم خورشید را ندیده است روزهایمان به شب نزدیکتر است زیرا که هنوز خورشیدمان در پس ابر است دل کودکانمان بیشتر با خاک خو گرفته تا افلاک کسی حواسش به زیبایی خورشید نیست انگار فراموش کرده اند زیبایی خورشید را همه به جای اینکه سرها را به آسمان بلند کنند تا منتظر طلوع رویایی خورشید باشند به زمین نگاه می کنند انگار جاذبه ی خاک دلهای آنان را نیز ربوده است زندگی در میان تاریکی زیبا تر از دیدن در روشنایی شده و مردم هر روز به آن سجده می کنند در حالی که خودشان خبر ندارند جز عده ای قلیل بقیه مدهوش زمین اند نگاهشان به بیابان به آسمان به دشت سرهایشان به سمت خورشید منتظر نور افشانی ملکوتی که کور کند چشمان دنیا بین را

اما هنوز زمانش نرسیده هنوز منتظران قلیلند


+ اگه عمری بود سال بعد در خدمتیم از همه التماس دعا