بسم الله


ایام ایام حج است وحاجیان به سوى خانه ى معبود در راه و از بیابان صداى زنگ اشتران مى آید که انگار آخرین بار است که ماه به دیدار خورشید مى رود و آخرین حج ابراهیمى هنوز کسى خبر ندارد که راه کعبه از کربلا خواهد گذشت و نمى داند که باید اسماعیل ها را در آنجا جستجو کند که ببیند على اکبر و قاسم و عبدالله را و دریابد راز مرگ شیرین تر از عسل را
 در آنجاصفا و مروه دو کوه نیست سعى و صفایت بین دو دست عباس است
آنجا زمزمى نیست که از زیر پاى اسماعیل جوشیده باشد رودى دارد شرمنده وگل آلود که نامش فرات است واگر خوب گوش دهى این صداى آب نیست که مى آید صداى شرمندگیش ازلب عطشان طفل رباب است

چه حجى و چه حاجیانى  که طنین لبیکشان قلب تاریخ را در نوردیده است واز عمق تاریخ به گوش مى رسدصداى برخورد شمشیرشان ونداى جاودانه شان که اگر مولایشان اکنون صدایشان کندباحلق بریده ى خویش جواب مى دهند و بر مى خیزند
برادرم هل من ناصر حسین براى سال شصت و یک هجرى نیست خوب گوش کن ببین که از ژرفاى تاریخ صدایش جاریست و امروز باید پاسخ داد ندایش را که نشوى مختار  که آمد اما بعد از عاشورا ولی به کار نیاید این گونه لبیک ها
باید پاسخ داد به نداى آقاى بیابان نشین که ما نه اما او منتظر ماست که چه موقع مى خواهیم بگوییم لبیک
وبرادر امروز راه کعبه از کربلا مى گذرد ......