بسم الله

 

 

 

اذن دخول

 

دلم می خواست طور دیگر باشم آنجور که ارباب انتظار دارد دلم می خواست که خوشحالت کنم و شاهد آن لبخند زیبایت باشم دلم می خواست که غلامت باشم تا ابد در اختیارت باشم دلم می خواست که جان بدهم  روز عاشورا میان روضه ی تو دلم می خواست که لایقت باشم آنجور که تو لایقم دانی اما نشد
هر کار کردم نشد سعی کردم نشد می دانم ناراحتی می دانم از من گله داری می دانم برایت سخت است شیعه ای بینی که گناه کار است می دانم اما چه کنم ؟
محرم آمده آقا نمی خواهی مرا ببینی نمی خواهی مرا در آغوش بگیری و دست نوازش به سر من بکشی با وجود اینکه پدر دارم مادر دارم اما اگر نباشی من یتیمم ای پدرو مادرم به فدایت راهم می دهی ؟ محرم شده است می خواهم اذن دخول بخوانم و وارد شوم بگذار بیایم خسته شده ام از این دنیا بیا و کرم کن بیا و نجاتم بده بیا و ببین نعره زدن هایم را بیا و ببین حسین گفتنم را بیا و ببین فلاکت و بدبختی ام را بیا و رحم کن بیا و جایم بده میان خوبانت بیا و مرا بخر اگر چه روسیاهم یعنی می شود یکبار باهم برای جد غریبتان گریه کنیم ؟...

اللَّهُمَّ إِنِّی وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ أَنْ یَدْخُلُوا إِلا بِإِذْنِهِ فَقُلْتَ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صَاحِبِ هَذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِیفِ فِی غَیْبَتِهِ کَمَا أَعْتَقِدُهَا فِی حَضْرَتِهِ وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَکَ وَ خُلَفَاءَکَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ أَحْیَاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ یَرَوْنَ مَقَامِی وَ یَسْمَعُونَ کَلامِی وَ یَرُدُّونَ سَلامِی وَ أَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِی کَلامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِی بِلَذِیذِ مُنَاجَاتِهِمْ وَ إِنِّی أَسْتَأْذِنُکَ یَا رَبِّ أَوَّلا وَ أَسْتَأْذِنُ رَسُولَکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثَانِیا وَ أَسْتَأْذِنُ خَلِیفَتَکَ الْإِمَامَ الْمَفْرُوضَ [الْمُفْتَرَضَ‏] عَلَیَّ طَاعَتُهُ


پ.ن در حسینیه ی دل سینه زنی است...