بسم الله

می شود گاهی که انسان بعد زمان را بشکافد و با اینکه در جای دیگریست اما وجودش مکانی را احساس کند که در حال حاضر آنجا نمی باشد

این اتفاق شاید با رسیدن بویی به مشامش یا صدایی آشنا یا حتی فکر آن مکان باشد با اینکه از آنجا دور است اما انگار در آنجا نشسته و آنرا احساس می کند با تمام وجودش

من که لیاقت ندارم برای دیدار شما و این هم از ایمان و همت ضعیف من است  اما تو انقدر کریمی که اگر من لیاقت آمدن به سوی تو رو نداشته باشم باز مرا به آن حال و هوا می بری و چقدر شیرین است رسیدن  بنده به مولا هر چند روسیاه و گنه کار باشد

این سحرها مرا هم دعا کن آقا شاید که نه حتما این دل مرده ام به نوای شما بیدار می شود

یادش بخیر صحن گوهر شاد سحرهای دل انگیز حرم امام رضا در میان سکوت حیاط و هم همه ی درون چه غوغایی به پا بود و آسمان هم با ستارگانش در برابر ایوان مسجد کرنش می کرد مانند آنان که به در منتظر دیدار شاه اند مرتب ایستاده و گردن به زیر انداخته

و نوایی آشنا دل را به سمت شما  روانه می کرد آن زمان که هیچ حایلی نبود میان وجود و اصل وجود

اما این دل است که می تواند به اذن شما از صحن گوهر شادتان پلی بزند به سوی ایوان نجف و چقدر این حس زیباست زمانی که کریمی کوله بارت راببندد و بگوید برو به سمت حرمی که پدرم در آنجا منتظر است

چشمم را می بندم و خود را رو به روی ایوان نجف تصور می کنم  جایی که در مقابلش همه و همه با عظمت و شکوهشان ذره ای بیش نیستند

و ای کاش می شد....

پ. نون :گر چه درویم به یاد تو قدح می گیریم        بعد منزل نبود در سفر روحانی

پ.نون آخر: کلیک کنید و گوش دهید

بی ربط: بعضی ها حتی به درد لای جرز دیوار هم نمی خورند چه برسد به رفاقت

نظراتتان خوانده می شود ولی تایید نمی شود