برخی مسایل هست که همیشه باید به یک شکل باشند و عوض کردن ترکیبش به هم می زند آن قداست و آن تاثیرش را مثلا عزاداری از قدیم با گریه بوده اگر گریه را بگیری دیگر عزاداری نیست کما اینکه قبل ها برخی روشنفکران می گفتند چرا باید برای (امام) حسین گریه کنیم ؟؟!! بیایید به یادش کبوتری هوا کنیم و دقیقه ای سکوت!!‌(به جان خودم می گفتند) آن موقع ها من ده یازده ساله بودم
این ها را گفتم که به اینجا برسم این سرمای زمستان که می رود و جایش را به بهار میدهد دل من می لرزد ‍‍‍‍‍‍ همه خوشحال اند و من غمگین وقتیمیبینم همه خوشحال اند دلم می گیرد حتی از دیدن کمک کردن کودکان به مادرانشان دلم ریش می شود میدانی چرا ؟؟ بهار بود داشتند در کوچه می رفتند نمی دانم چه شد مادر خورد به دیوار بعد زمین آنوقت هر چی کودکش می کوشید کمکش کند نمی توانست
نارحت می شوم خانه تکانی میبینم میدانی چرا؟؟ آخر اینروزها خانه ای هست خاک آلود خون آلود دود آلود تنورش خاموش است مادرش نمی تواند خانه تکانی کند