بسم الله

حکمت هر چیز دست خداست حال می خواهد سلامتی باشد یا بیماری خوبی باشد یا بدی هر چیز که می خواهد باشد دلیل اصلی را فقط خودش می داند حکایت مثله معلمی است که هم خودش سوال را طرح می کند و  خودش هم صحیح می کند و نمره می دهد دست خودش است که سخت بگیرد یا آسان من فقط به خدا می گویم طاقت امتحان سخت ندارم بیم مردود شدن را دارم آسان بگیر

حالا این حال بی حالی و احساس بی کسی هم حکمتش را خدا می داند اینکه رجب را به امید شعبان شعبان را به امید رمضانیم اینکه هراسانیم از رمضان تا عرفه و دیوانه ایم از عرفه تا محرم و از محرم تا آخر صفر ؛ بماند ؛ اما به نظر خودم این حال بی دلیل نیست همانطور که ترتیب اینها بی دلیل نیست ، حال خوب است اشک عالیست و صاحب این دو عالی تر اما مهم این است که بتوانیم یک رابطه ای ابدی با صاحب حال پیدا کنم بشناسمش بفهممش نه اینکه فقط داستانی که بر او گذشته را از بر باشم آن هم خوب است اما شناخت چیز دیگریست مثله رفاقتی می ماند که دو رفیق هم دیگر را می شناسند به چشم هم دیگر نگاه می کنند می فهمند چه خبر است چون واقعا هم دیگر را می شناسند

همه ی ما عاشورا را از حرکت به سمت کربلا می دانیماما قبلش چه از مدینه به مکه چه شد آن چند ماهی که حضرت در مکه بودند چه شد ؟ چه گفتند ؟ ویا مثلا از نظر پیغمبر افضل اعمال رمضان چیست و یا اصلا شعبان را چرا باید مناجات کرد و فلسفه ی آماده سازی این سه ماه چیست به نظرم با فهمیدن اینها بهتر گریه می کنیم بهتر توبه به می کنیم و کمتر گناه می کنیم 

پ.ن: حالم اصلا خوش نیست

پ.ن: عجیب دلم هوای کربلا کرده آن هم به مدت طولانی ، دلم نه ناحیه می خواهد و نه زیارت آنچنانی دوست دارم تو باشی ومن، از سحر تا غروب فابک للحسین